محسن شهرنازدار، انسانشناس و پژوهشگر حوزۀ مطالعات قومی و تاریخ فرهنگی است. از او در زمینههای مطالعاتیاش کتب و مقالاتی منتشر شده و نیز فیلمهای مستندی با این گرایش ساخته است. او هماکنون عضو شورای مرکزی موسسۀ انسانشناسی و فرهنگ است. شهرنازدار از دو دهۀ پیش با حضور پیوسته در میدان مطالعات قومی بلوچستان، به روند تغییرات فرهنگی در این منطقه توجه نشان داده و به پژوهش دربارۀ فرهنگ و تاریخ مردمان بلوچ پرداخته است. بر این اساس او دبیر علمی پروژه پژوهشهای ایران فرهنگی ویژه بلوچستان بوده است. این مجموعه در قالب ۲۲ مجلد انتشار یافته و میتوان آن را وسیعترین پروژه مطالعاتی درباره یک حوزۀ قومی در ایران دانست که تاکنون منتشر شده است. آخرین مجلد این مجموعه اسفندماه سال گذشته انتشار یافت. به بهانه اتمام انتشار این مجموعه با او گفتوگویی به انجام رساندم.
نخستین برخوردتان با بلوچستان که موجب پیدایش دغدغههای پژوهشی در شما شد چه بود؟
بلوچستان به همان اندازه که از نظر جغرافیای سیاسی اهمیت دارد، از نظر فرهنگی و تاریخی نیز بسیار حائز اهمیت است. نخستین برخورد من با غنای فرهنگی بلوچستان به نیمۀ دوم دهۀ هفتاد برمیگردد؛ زمانی که با حلقههای ذکر صوفیان بلوچ در مناطق مرزی مواجهه شدم؛ جایی که غزل فارسی با موسیقی بلوچستان درآمیخته و در متعالیترین اشکال موسیقی تجلی یافته بود. برای این موقعیت توضیحی نداشتم، غزل فارسی در یک منطقه با زبان بلوچی چه میکند؟ این موسیقی در چه دورۀ تاریخی باز میگردد و چگونه مسیر تطور و تکامل خود را طی کرده است؟ منابع مکتوب هم پاسخی برای این موضوع نداشت. در نتیجه در پاسخ به پرسش، بلوچستان را به عنوان پژوهش انسانشناختی در حرفهام انتخاب کردم. از طرفی معتقد بودم و هستم که انسانشناسی نیاز به میدان پژوهش دارد. «انسانشناسی بدون میدان» که اتفاقاً در کشور ما امروزه عرصۀ فراخی پیدا کرده، عموماً حول بحثهای نظری و یا در آمیختگی با موضوعات و مسائل جامعهشناسی و در پی پاسخ به مسائل کلان پیش میرود و بر همین مبنا توجه به فرهنگهای قومی در آن کمرنگ شده است. سنت اولیۀ مردمشناسی در ایران البته اینطور نبود و کموبیش توجه به پژوهشهای قومی علاوه بر مردمشناسی، در جامعهشناسی روستایی نیز جایگاه معتبر و ویژهای داشت و تا حدودی نخستین نسل مردمشناسان آکادمیک ایران را با کار در میدانهای مشخص میشناختند. مستحضر هستید دو رویکرد کلی به هر نوع پژوهش وجود دارد که میتواند میدانی و یا کتابخانهای باشد. اما این دو در انسانشناسی نمیتوانند از هم جدا شوند. برای هر میدانی لازم است شما بر منابع، مآخذ و عرصه پژوهشهای پیشین دربارۀ میدان مورد نظر، مسلط شوید. من در اواخر دهۀ هفتاد با ایدۀ تمرکز بر جمعآوری، شناخت و پژوهش روی موسیقی بلوچستان، سفرهای پراکندهای را به آن منطقه آغاز کردم و همانطور که عرض کردم این مواجهه و پژوهش در میدان، برای من هم مستلزم بررسی پژوهشهای پیشین و مطالعات کتابخانهای بود ولی در کمال ناباوری متوجه شدم دربارۀ این بخش مهم از فرهنگ غنی سرزمینمان منابع بسیار محدودی وجود دارد و آنچه بود هم پاسخ مرا برای حضور در میدان نمیداد. با این حال در متون و منابع مهجور همچون اسناد و نسخ خطی و بهخصوص در زبانهای دیگر، منابع مهمی وجود داشت که در دسترس پژوهشگران و علاقهمندان نبود. شاید این پرسش پیش بیاید که چرا در زبانهای دیگر به بلوچستان توجه شده است. باید بگویم موقعیت ویژه و استراتژیک این منطقه، دستکم در دو قرن گذشته مورد توجه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بوده است. همین توجه موجب شد در طی قرن نوزده و بیست، مطالعاتی با رویکردهای مختلف فرهنگشناختی و تاریخی دربارۀ بلوچستان صورت بگیرد. بریتانیا در این میان پیشتاز بود و منافع وسیعش در هند ایجاب میکرد پل ارتباطی غرب به شبهقاره را نهتنها بهتر بشناسد که کاملاً بر آن مسلط شود. نتیجه آن هم تجزیه بلوچستان شد که شرح مفصلی دارد و گفتوگو مستقل میطلبد. اما امروزه میدانیم پژوهشهای تاریخی متعددی که توسط محققان بریتانیایی صورت گرفته و قطعاً اهدافی استعماری داشته، حاوی اطلاعات باارزش مردمشناسی و فرهنگشناختی بلوچستان است. طی قرن بیستم هم این سنت مطالعات ادامه یافت و با رویکردهای آکادمیک از نیمۀ قرن بیستم بهخصوص با حضور مکتبهای انسانشناسی امریکایی به بعد تداوم پیدا کرد. با این حال بخش عمده مطالعات انجام شده، در دسترس مخاطب فارسیزبان نبوده است. در نتیجه من از همان ابتدا و همزمان با مطالعۀ میدانی خودم در بلوچستان، درصدد جمعآوری منابع و مطالعات پراکنده انجامشده درباره این منطقه برآمدم. نتیجه این کار بعد از چند سال و در سال ۱۳۸۴ بدل به طرحی تحت عنوان «دانشنامه فرهنگ و جغرافیای بلوچستان» شد که دانشنامهای با محور قرار دادن کتابشناسی بلوچستان بود. چندینهزار مدخل شامل جاینامها و نام اشخاص و نیز روایات تاریخی و برخی ویژگیهای فرهنگی برای آن پیشبینی شده بود و قرار بود جمعی شامل مطلعان و محققان بومی در کنار دائرﺓالمعارفنویسان حرفهای زیر نظر اینجانب و با در اختیار داشتن منابعی که گرد آورده بودم و بر اساس شیوهنامهای که تدوین کرده بودم، نگارش دانشنامه را پیش ببرند. این پروژه به دلایلی که شرح آن از حوصله این گفتوگو خارج است انجام نشد و راستش امروز از انجام نشدن آن ناخرسند نیستم. به این دلیل که اولاً در طول این سالها من پروژه مطالعات بلوچستان را به عنوان میدان اصلی مطالعات انسانشناختی و فرهنگشناختی در حرفهام دنبال کردم و شناخت بیشتری از منطقه و فرهنگ مردمان آن به دست آوردم و همزمان منابع و اسناد بیشتری نیز گرد آمد. در ثانی در طول این سالها نگاه من به آن تیپ از پژوهشهایی که در قالب دانشنامه منتشر میشوند تغییر کرد به طوری که وقتی چند سال پیش دوباره موضوع انتشار این مجموعه مطرح شد، برای آن طرح تازهای داشتم که مبتنی بر روشهای بهروزتر و کارآمد در مطالعات قومی بود و در نتیجه دانشنامه جای خود را به مجموعهای از کتب تخصصی داد که در قالب ۲۲ مجلد مستقل سرانجام انتشار یافت.
ملاک و معیار شما در انتخاب متون این مجموعه چه بود؟
اول رویکرد تئوریک پروژه برایم مهم بود و مصمم بودم آن را از منظر مطالعات قومی به سرانجام برسانم. عناوین و موضوعات هم بر این اساس انتخاب شدند.
تفاوت عمدۀ مطالعات قومی و قومشناسی بیش از آنکه در ابزار پژوهش باشد، در رویکرد به میدان و موضوع پژوهش است. مطالعات قومی یک گرایش نوظهور در علوم اجتماعی نیمۀ دوم قرن بیستم بود و در مسیر جنبش برابرخواهی مارتین لوترکینگ در امریکا به وجود آمد و به نوعی در برابر رویکردهای کلونیالیسم و سنتهای قومنگاری و مردمشناسی اروپایی و امریکایی پیش از این تاریخ قرار گرفت. حتماً میدانید که علوماجتماعی در سنت تاریخی خود زادۀ اندیشۀ استعمار بوده است و این دیدگاه همیشه مرکز را در برابر حاشیه و خود را در برابر دیگری قرار داده است.
اما مطالعات قومی که با تمرکز بر تاریخ قومیتها و اقلیتهای قومی در امریکای دهۀ شصت به وجود آمد، از همان ابتدا نقد عملکرد دیگر گرایشهای علوم اجتماعی که به مسئلۀ قومیت میپرداختند را در دستور کار خودش قرار داد و به پیشینه اجتماعی، پویایی گروههای قومی و نقش مولد آنها در سازوکارهای جوامع پیرامون توجه ویژه نشان داد. در جامعۀ متکثر امروزی مفهوم قومیت در همزیستی با گروههای قومی دیگر و در فرایند تعامل با فرهنگها و جوامع مختلف معنا مییابد. درعین حال نقش عوامل بیرونی فرهنگ قومی همچون حکومتها و سیاستگذاریهای فرهنگی را نیز نمیتوان از ماهیت گروههای قومی جدا کرد. آن صورت انتزاعی مسأله قوم بدون درنظر گرفتن مجموعهای از این موضوعات به گمان من دیگر کارکرد گذشته خود را ندارد. ملاک انتخاب عناوین نیز جامع بودن موضوعات مربوط به تاریخ و فرهنگ بلوچ بود بهطوریکه این۲۲ عنوان را میتوانید در چند بخش اسناد، مطالعات فرهنگشناختی و انسانشناختی، مطالعات تاریخی، نسخ خطی و سفرنامهها از یکدیگر تفکیک کنید. اصرار داشتم این مجموعه در کنار هم بتواند از منظر تاریخ و فرهنگ فهم جامعتری از قوم بلوچ ارائه دهد. در عین حال آن تفاوتهای فرهنگی ملموس که قوم بلوچ را از اقوام دیگر ایرانی جدا میکند، باید در این پروژه مورد توجه قرار میگرفت. به طور کلی در یک پژوهش جامع کتابخانهای در حوزه مطالعات قومی، غیر از مسئلۀ پویایی قوم و عوامل اثرگذار بیرونی بر روند تغییرات فرهنگی آن، مسئلۀ زبان و در عین حال مناسک و آیینها، پوشاک و غذا و سایر جنبههای مادی و غیرمادی فرهنگ همچون موسیقی و یا نظام ارزشها در کنار تاریخ قوم، تاریخی که در مسیر تکوین هویت قومی طی شده است، اهمیت مییابد و باید مورد توجه قرار بگیرد. سعی کردم این پروژه را بر این اساس پیش ببرم اما دربارۀ توفیق یا عدم توفیق آن البته باید صاحبنظران و دیگر دوستان پژوهشگر نظر بدهند.
انتشار این مجموعه به مشکلاتی که امروز پیش روی بلوچستان است چه کمکی میتواند بکند؟
اگر کسی بگوید وقتی گرسنه هستید چرا مدرسه میروید چه پاسخی به او خواهیم داد؟ احتمالاً پاسخ کلیشه به چنین سوالی این خواهد بود که آگاهی کلید اصلی حل همۀ مشکلات انسان در همه زمینههاست و اگر میخواهیم گرسنگی نباشد باید اول اراده کنیم ناآگاهی ریشهکن شود! فارغ از اینکه من به این پاسخ کلیشه هم اعتقاد دارم، بگذارید برای اینکه به سؤال شما پاسخ دقیقی داده باشم، شرحی از موانع توسعه بلوچستان بدهم و بعد کارآمدی چنین پروژهای را برای موضوعی که مطرح کردید شرح بدهم.
به گمان من اگر امروزه استان سیستان و بلوچستان و بخصوص منطقۀ بلوچستان با مشکلات عدیدۀ ناشی از توسعهنیافتگی، ناامنی، رواج بنیادگرایی و فقر دستوپنجه نرم میکند، معلول مجموعهای از سیاستها و برنامهریزیها از پیدایش دولت ملی تا امروز است که در فقدان شناخت کافی از فرهنگ و تاریخ و جغرافیای آن منطقه طراحی و اجرا شده است. درباره پیش از آن صحبتی نمیکنم چون پیش از شکلگیری دولت ملی در ایران اساساً نگاه مرکز به مناطق دوردست از جمله بلوچستان صرفاً به عنوان منابع کسب درآمد و اخذ مالیات بود که آن هم بر مبنای سنت مقاطعه و واگذاری و اجارۀ اراضی، زیر نظر حاکمان عموماً زورگو به دست میآمد. اراضی را از حکومت مرکزی به نوعی اجاره میکردند و کمتر موضوع حل مسائل و مصائب مردم و یا توسعۀ منطقه مطرح بود. بهخصوص پس از قتل ناصرالدینشاه ضعف حکومت مرکزی تا تصرف قلاع بلوچستان توسط حکام محلی پیش رفت و وضعیت ملوکالطوایفی بر منطقه برقرار شد. به طوری که وقتی علاءالمک دیبا به حکومت کرمان و بلوچستان رسید در سفرنامهاش درباره بلوچستان نوشته وضع آن چنان پاشیده و مختل است که به وصف نمیآید!
پس از تشکیل دولت ملی و شکلگیری حکومت قانون ناشی مشروطه طبیعی بود که مناطق دوردست در اولویت برنامههای توسعه قرار نگرفتند. تمرکز دولت اول پهلوی نیز بر مسأله استقرار حکومت قانون و سرکوب حاکمان محلی قرار داشت. اما تشکیل سازمان برنامه و بودجه در دهۀ بیست این امیدواری را ایجاد کرد که عقلانیت مدرن و نظام برنامهریزی توسعه جای سلیقه و خلقیات شخصی در تصمیمگیریهای مدیریتی را بگیرد. این امر تا حد زیادی محقق شد و با بهکارگیری نخبگان در برنامهریزی توسعه و همزمان با تأمین منابع مالی حاصل از فروش نفت، بسیاری از پروژههای زیرساختی در سطح ملی به اجرا درآمد و خوشبختانه در سازمان برنامه از دهۀ سی به بعد نگاه تازهای شکل گرفت که پژوهشهای فرهنگشناختی را از شروط توسعه پایدار قلمداد میکرد. اینکه ایران به قول آقای آبراهامیان با ارابه وارد قرن بیستم شده و با انرژی هستهای از آن در آمده، بیشک محصول پایهگذاری نهادهای برنامهریزی توسعه بهخصوص از دهه بیست به بعد بوده است وگرنه در دو دهۀ گذشته دیدیم این پترودلار چه به روز این مملکت آورد و جز ویرانی چیزی باقی نگذاشت. اما برنامهریزی توسعه در مناطق روستایی یا حوزههای قومی ایران حساسیتهای ویژهای دارد که با توسعه در مناطق شهری متفاوت است. توسعۀ پایدار در چنین مناطقی وابسته به پژوهشهای بنیادین فرهنگشناختی است. دوستی از معتمدان شناختهشده بلوچ برایم از مصائب کشاورزی در بلوچستان و وابستگی آن به خلقیات و باورهای محلی میگفت که چطور میتواند غیر از مسئله زمین آب و بذر، مسائل فرهنگی، خود مانع توسعه شود. امروزه این اصل در هر نوع نگاه برنامهریزی برای توسعه پذیرفته شده است که بدون شناخت پایهای از فرهنگ، هیچ توسعۀ پایداری محقق نمیشود. پروژۀ پژوهشهای ایران فرهنگی قصد داشته منابع ضروری برای مطالعات بیشتر را با چنین اهدافی فراهم آورد.
برخی از متون انتشار یافته در این مجموعه قبلاّ چاپ شدند مانند سفرنامۀ علاءالملک یا اسلام کاظمیه و… علت انتشار مجدد این متون در این مجموعه چیست؟
از مجموع عناوین منتشر شده در این ۲۲ مجلد، بر اساس ضرورت، تنها شش عنوان آن به شکلی پیش از این منتشر شده بود اما نامش را نمیتوان بازنشر گذاشت. اینکه چرا بازنشر نیست را باید توضیح بدهم: اولین مجلد از این شش عنوان سفرنامههای معاصر بلوچستان است که متونی از ۱۲۸۰ تا ۱۳۸۰ خورشیدی را در بر دارد و شامل عناوین مورد اشارۀ شما نیز هست. هدف از انتشار سفرنامههای معاصر در این مجموعه، کنار هم قرار دادن رویکردهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به بلوچستان و نمایش سیر تغییرات نگاه مرکز اعم از حاکمیت مرکزی و نیز جریانهای فکری به این منطقه در طی قرن بیستم است که با سفرنامۀ علاءالملک در ۱۲۸۰ شروع میشود و با سفرنامۀ من در ۱۳۸۰ خاتمه مییابد. در نتیجه لازم بود برخی متون منتشر شده نیز در این مجلد بیاید.
سفرنامه علاءالملک را اولین بار زندهیاد سیفالله وحیدنیا در سال ۱۳۶۴ استنساخ کرده بودند اما در ضبط برخی اعلام و پانوشتها خطاهایی وجود داشت. من در این مجلد بار دیگر نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مجلس را استنساخ کردم و توضیحات و پانوشتهای متعددی به به متن افزودم. نام این کار بازنشر نیست. در همین مجلد برای نخستین بار سند باارزش دیگری منتشر شده و آن گزارش روزشمار عملیات سرکوب دوست محمدخان بارکزهی در ۱۳۰۷ است که در قالب نسخهای خطی در کتابخانۀ مرعشی قم با عنوان سفرنامۀ جَنگ نگهداری میشد و تاکنون خوانده نشده بود و اینجانب آن را برای نخستین بار استنساخ کردم و بر آن حواشی متعدد نوشتم. در حاشیه سایر سفرنامههایی که در این مجلد بازنشر شده نیز شروح متعددی آمده و اغلاط جاینامها و موضوعات آن در پانوشتها تصحیح شده است.
مجلد دیگر از این شش عنوان کتاب قومشناسی نوشته مردمشناس ارجمند محمدسعید جانباللهی است که شامل مقالات پراکنده ایشان در حوزه مردمشناسی بلوچستان بود و با پیشنهاد بنده صورتبندی آن تغییر یافت و با افزودن بخشهایی و در عین حال استخراج اعلام دقیق و نگارش حاشیههایی تازه بر آن، به یک منبع مهم در حوزه قومشناسی بلوچستان بدل شد که اگر این مجلد به این صورت جمعآوری نمیشد، جای چنین منبعی در این مجموعه خالی میبود. سه عنوان دیگر نیز هر یک بر اساس ضروریاتی یا دوباره استنساخ شدهاند و یا مثل کتاب دکتر سجادی فصلهایی از آن حذف شدند و فصول تازهای بر مبنای آخرین یافتهها و تحقیقات باستانشناسی منطقه به آن اضافه شده است که نمیتوان نام آن را باز نشر گذاشت. ۱۶ مجلد دیگر برای نخستین بار در اختیار مخاطب فارسیزبان قرار گرفته و شامل نسخههای خطی، مقالات پژوهشی درباره زبان و برخی از مهمترین مقالات حوزه انسانشناسی، تاریخ، فرهنگ و جغرافیا است. این مجموعه همانطور که پیشتر گفتم درعینحال که هرکدام مجلد مستقلی هستند، در کنار هم، مجموعهای از مهمترین متون پایه برای هرنوع مطالعات تاریخی و فرهنگشناختی درباره بلوچستان رادربر میگیرند. این پروژه از نظر وسعت و تنوع موضوعات هیچ نمونه و نظیری نه در مطالعات قومشناسی بلوچ، بلکه در مقایسه با سایر پروژههای انجام شده درباره سایر حوزههای قومی ایران نیز ندارد.
آیا این پروژه مورد حمایت نهادهای دولتی نیز بوده است؟
این پروژه با دغدغههای شخصی من درباره بلوچستان انجام شده و سرآغاز آن هم همانطور که گفتم به بیش از بیست سال پیش برمیگردد. برای انجام این کار نه تنها هیچ حمایتی نشدم بلکه بعد از چندین سال، برای انتشار آن ناچار شدم بخشی از هزینههای آن از جمله حقالزحمۀ دستیاران و مترجمان و سایر همکاران را هم شخصاً تقبل کنم. اما موسسۀ آبی پارسی به عنوان ناشر این مجموعه توانست با پیگیری من ۳۰۰ نسخه از هر مجلد را، با تخفیف ۲۰ درصد البته! به منطقه آزاد چابهار بفروشد و بخشی از هزینههای فنی انجام این کار را تأمین کند که آن هم مرهون توجه مدیر وقت آنجا بوده است وگرنه سالها هیچ نهادی برای انجام این کار پیشقدم نشد. راستش این مسئله که چنین پروژهای مورد حمایت قرار نگرفته، نه مایه دلسردی من بوده و نه انتظاری را برایم ایجاد کرده. همیشه میدانستم در مملکتی زندگی میکنیم که در فقدان نهادهای متولی در عرصۀ فرهنگ، و البته بسیاری عرصههای دیگر، اگر نخواهیم متوقف بمانیم، هرکس باید سهم خود را از توان و تخصصش پرداخت کند.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
محمد ترکمان
سلام؛ از همتی که بخرج و این کار سترگ را انجام دادید بعنوان یک ایرانی از شما کمال تشکر را دارم.
49 روز پیش ارسال پاسخامیدوارم در ادامه این راه موفق باشید.
برای تهیه نسخه ای از مجلدات انتشار یافته بنده را راهنمائی بفرمائید
سلامت، شاد و موفق باشید..